شما ثانیه دیگر به♦♥♦ علم و فرهنگ ♥♦♥ منتقل می شوید

گربه مزاحم

علم و فرهنگ

تبلیغات

گربه مزاحم

 

داستانک 

 

گربه مزاحم

 

گربه مزاحم

 

ابلهی از دست گربه ای به ستوه آمده بود و هر چه او را از خانه بیرون می کرد و به جای دور می برد، باز به خانه باز می گشت. روزی گربه را در کیسه ضخیمی انداخته و به محل دوری می برد

 

رفیقی از او پرسید: به کجا می روی؟

 

گفت: فلان جا و نام محل را به اشتباه گفت.

 

رفیقش گفت: ولی راه آن جا از این طرف نیست.مرد جواب داد: آهسته باش. خود هم می دانم این را به گربه می گویم.



برچسب ها : ,,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 72 صفحه بعد

.